تنهایی من

زندگی آرا ٬ تنهاترین پسر دنیا

تنهایی من

زندگی آرا ٬ تنهاترین پسر دنیا

خانم دکتر مینو

امروز با دایی فرزاد رفتم پیش خانم دکتر مینو ( اسم کوچیکشه ) . ساعت ۱۰ صبح رفتیم و  

 

ساعت ۲ ظهر دایی منو آورد خونه . اعلا امشب انبار زیاد کار داره و بازم دیر میاد . نمی دونم چی  

 

کار داره . بگذریم . امروز وقتی رفتیم مطب دو نفر دیگه هم برای مشاوره اومده بودن . کارشون تا  

 

ساعت ۱۲ طول کشید . بعدش من رفتم پیش خانم دکتر . البته بازم قبل من دایی رفتن و اجازه  

 

ورود گرفتن .  

 

رفتم تو اتاقش و نشستم رو مبل جلوی میزش . خانم دکتر هم اومدن جلوی من نشستن . یه  

 

کم برام از زندگی گفت . که اصلا ما چرا به دنیا میایم و چرا میمیریم ٬ که خیلی از حرفاش سر در  

 

نیاوردم . بعد از صحبتاشون ازم پرسید کارهایی که گفتم کردی . گفتم بله . رو سرمم دست  

 

کشیدم که شاهکارشو ببینه .  

 

بعدش شروع کرد به گفتن اینکه دیگران دوستت دارن . مثل همین داییت که میاردت اینجا چون به  

 

فکرته . اینجا اومدم بگم که به فکر کس دیگه ای هستن نه من ٬ ولی نگفتم . بهم گفت دیدتو  

 

نسبت به دیگران عوض کن . همون لیوان نصفه که دیگه ضایع شده رو هم بهم نشون داد. گفت  

 

باید نصف پر لیوان رو نگاه کنی . این حرفشو قبول دارم . وقتی اومدیم خونه به حرفش فکر کردم .  

 

دیدم اعلا تغییر نکرده و این منم که تغییر کردم . چون همیشه اعلا از این پیشنهادهاکه بریم  

 

بیرون یا چیزی نمیخوای برات بخرم بهم میداد ولی من اینقدر سرد برخورد کردم که کم کم اونم  

 

سرد شد .  

 

به هر حال امروز مینو خانوم زیاد مثال در باب دایی فرزادم زدند . داییتو ببین که خود ساخته  

 

ست . مثل داییت شاد باش ( ولی من که فقط میبینم دایی با شما بگو بخند داره . البته اینو تو  

 

دلم گفتم ) سعی کن مثل داییت به خودت برسی و...و...و... 

 

به نظرتون من باید اعلا رو ببخشم ؟ اگه اعلا در برابر کارهای حاجی بر ضد فرشته ٬ از فرشته  

 

دفاع میکرد ٬ الان وضع من این بود ؟ به نظرم اعلا در مقابل حاجی ضعیفه . همین الانم وقتی  

 

حاجی حرفی به من میزنه ٬ اعلا فقط سرشو میندازه پایین و سکوت میکنه . ایناست که دلمو  

 

ازش بیشتر میرنجونه . الان دیگه ازش بدم نمیاد و میتونم تحملش کنم ولی نمیتونم ببخشمش . 

 

تا آخر عمرم .  

نظرات 5 + ارسال نظر
آقاپسر پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:20 ب.ظ http://www.aghapesar.ir

سلام

خوبی ؟
داداشی واسه خاطر خودت زندگی کن ... واسه راحتی خودت بگذر ... هیچ چیز ارزش ناراحتیت رو نداره ...

داداشی فک نکن پست قبلیت که کامنت ندادم ، نیودما ... سر میزدم و آپ که کردی هم کلی خوشحال شدم ...

راستی کی گفته دل من مهربونه ؟!
مراقب داداشم باش

سلام

مرسى

دوست ندارم به گذشته فکر کنم . ولى ناخواسته به ذهنم میاد .

مهربونه . حس میکنم .

میثم پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:23 ب.ظ http://blue23blue.blogfa.com

سلام آرا جان خوبی خانم دکترت راست میگه مثل دایت شاد باش بابا بی خیال دنیا

سلام میثم عزیز

بابا این دایی ما فیلمشه . من که میدونم . ولی چشم

مرسی

vo0ro0jak جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:46 ب.ظ http://vo0ro0jak66.blogsky.com

خب من نگاه به آدرست نکردم.اونسریم گفتی می خوان تغییر بدم تو وبلاگم گفتم حتما عوضش کردی.حالا چرا میزنی ها؟؟؟خب گناه دارم
آرا من نمیگم بیخیال دنیا ولی تو برای یه مدت کوتاه بیا٬حرفتم به اعلا رک و راست بزن٬بگو چون از من دفاع نمیکنی در برابر پدرت من باهات حرف نمیزنم.
تو ته قلبت دوستش داری چون باباته.
ولی آرا من همیشه شعارم تو زندگی یه چیزه که میبخشم بخاطر خودم٬زمانی که ببخشی اعصاب خودت آرومتره.
ولی در نهایت این تویی که تصمیم میگیری.
شادوموفق باشی داداش کوشولو

سلام .

کلىخندیدما


اى بابا ، بازم رابطمون رو به سردى رفته . امروز همش خوابیده . امروز فقط ١ ساعت دیدمش . اونم وقت صبحونه و ناهار . ولش کن .

مرسى که نگرانمى

گندم جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:41 ب.ظ

بزن تو فاز علی بی غمی داداشی!!
اینجوری خیلی بهتره!!
اومده بودم قبلا این پستتو خونده بودمااااااااااا ولی وقت نکردم نظر بذارم!
میدونی نمیشه که یهو این همه فاصله رو یدفه ای پر کرد!
اون دوست داره شک نکن...
شما هم سعی کن وقتتو ی جوری پر کنی!
بگرد ببین چیزی پیدا میکنی سرت گرم شه!؟ اگه پیدا کردی دمت گرم به منم بگو که دیگه دارم تو این تابستونی از بس که تو خونه نشستم رسما دیوانه میشم!!
یکی پیدا هم نمیشه ادم بشینه ی دو کلام حرف بزنه تخلیه شه!!هی!!

درد منم همینه که نمیتونم بزن به بیخیالی .

راستی یه راهی برای سرگرم شدن تو اوقات بیکاری پیدا کردم . دستمو میکنم تو دماغم . اگه دوست داری تو هم این کارو بکن . خوبه ها .

فرانک دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:41 ب.ظ http://FARANAK313.BLOGSKY.COM

سلام آرا...به توصیه های مشاورت عمل کن. سعی کن به زندگی زیبا نگاه کنی.وگرنه از زندگیت لذت نمی بری.
و دیگه اینکه اینقدر پدرتو اذیت کن. باهاش مهربون باش.
هرچی باشه پدرته...

سلام

مرسى که اومدى .

خیلى زن خوبیه . شاید با دایى ازدواج کنه .

دوست دارم باهاش خوب باشم . ولى نمیشه . . .

به هر حال مرسى

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد