سلام به همه عزیزای دلم . همتون تو قلب منید .
هنوز نفسم بالا و پایین میره .
چند وقت ننوشتم چون احساس کردم باید تو خودم باشم . از الان به بعد بیشتر مینویسم .
روزا کارم شده نشستن پیش مادر بزرگ و خوردن پسته و آبمیوه و شنیدن خاطرات گذشته .
راستی ببخشید جواب نظرات رو ندادم چون زیاد بود و سختمه .
الان میام وبلاگاتون .
سلاااااااااام
خوش به حالت!
کاش کار روزانه ی منم همین بود! مادربزرگ و آبمیوه و پسته و خاطره و ... بهتر از این سراغ داری؟
سلام
کجاش خوش به حالمه ؟
ای بابا !
من که خسته شدم از این وضع .
سلام داداشی.خوبی عزیزم؟؟؟چه عجب اومدی.منم دلم برات یه ذره شده ود.خب اینجا نبودی که برات بفرستم داداشی.
سلام آجی جونم .
از دور میفهمم چی شده بود .
به نام خدا
چه قدر ذوق زده کردی منو که دوباره تو وبلاگت نوشتی عزیزم
دوست دارم یه عالمه هرچی بگم بازم کمه
سلام
نفست غلط کرده نخواد بیاد و بره ! دهاااا
حتما باید با خشانت بر خورد کنم ...
مرسی که اومدی داداشی
سلام آرا. مرسی من خوبم. ..یه مدت لینکت تو وبم باز نمیشد.
ولی الان جدیدا باز میشه..خوشحالم دوباره نظر دادی.راستی آرا من از صحبت های مادر بزرگ و پدر بزرگم خیلی لذت می برم. خوش به حالت حداقل پیش کسی هستی که کلی باهات حرف میزنه.من که خیلی وقته مامان بزرگمو ندیدم دلم براش یه ذره شده...فعلا
سلام
بد نیستش ولی خسته کنندست .
سلام آرا،
من تعبیر خواب بلد نیستم، به نظر خودت تعبیرش چیه؟
سلام
نمیدونم .
جوابت کاملا قابل پیشی بینی بود