تنهایی من

زندگی آرا ٬ تنهاترین پسر دنیا

تنهایی من

زندگی آرا ٬ تنهاترین پسر دنیا

دیشب ٬ خونه حاجی

الان تقریبا یک ساعتی میشه که اومدیم خونه . اعلا حالش خوب نیست و رفته تو اتاقش . منم  

 

بعد از تایید نظرات ٬ میخوام بنویسم . 

 

دیروز اعلا خیلی زودتر از اونی که من انتظار داشتم اومد خونه . و گفت که آرا آماده شو بریم .  

 

منم  آماده شدم و رفتیم خونه حاجی . اعلا حالش واقعا بده . نمی دونم چش شده . ولی فکر  

 

نکنم تو تابستون آدم سرمابخوره . میخوره ؟ 

 

به هر حال خودش می دونست خونه بمونیم کسی نیست بهش برسه . گفت شب بریم اونجا .  

 

تو مدتی که عمو پیروز در و باز کرد و اعلا ماشین آورد تو من از ماشین پیاده شدم و اومدم کنار  

 

استخر وایسادم که کارشون تموم شه ٬ بعد بریم بالا .  اعلا واقعا حالش خوب نبود . دنده عقب  

 

اومد و زد به ماشین حاجی . البته آروم خورد ولی به هر حال دیگه . حاجی رو وسایلش خیلی  

 

حساسه . البته نقطه ضعفشه . به هر حال صداشو در نیاوردن  . عمو پیروزم که اولش منو دید  

 

تعجب کرده بود . بعدش دیگه شروع کرد به گفتن کچل . همش میگفت چطوری کچل ؟ چرا فضای  

 

سبزو تخریب کردی ؟  تو مسیر پارکینگ تا خونه این دستشو از رو سر ما ور نداشت دیگه .  

 

بگذریم  . همین که اومدیم تو خونه مادر بزرگ منو دید و اومد بغلم کرد و گفت ٬ الهی بمیرم برات  

 

چرا اینطوری کردی با خودت . در همین فدات بشم ها بود که حاجی از بالا اومد پایین و منو دید .  

 

برای اولین بار حاجی به من گفت سلاااام شاه پسر . ولی این فقط اولش بود چون بعدش گفت ٬   

 

بلاخره رنگ آدمیت گرفتی . خواستم آروم بگم که تو دلم نمونه ولی شنید . سرمو انداختمو گفتم  

 

من آدم هستم . گفت نه بابا زبونم باز کردی که ٬ شروع کرد به بلند خندیدن . دلیل خندشو  

 

نفهمیدم . به هر حال رفتم رو مبل نشستمو به رسیدگی های یک مادر به پسرش نگاه میکردم .  

 

حسودیم شد . مادر بزرگ تند رفت سوپ آورد . هی میگفت پسرم تو وقتت نیست تنها بمونی .  

 

هنوز جوونی و از این چرندیات . اعلا هم هی اشاره میزد به من که یعنی مادر بزرگ جلوی من  

 

چیزی نگه . ولی مادر بزرگ میگفت اون که حواسش نیست و ادامه میداد که تو به کسی نیاز  

 

داری  که بهت برسه و از این حرفا . دیشب عمو پیروز و حاجی با هم حرفشون شد . عمو پیروز تا  

 

قبل از این پیش حاجی بود  مثل همه ی پسراش ولی جدیدا میخواد یه لوازم ورزشی بزنه . از  

 

حاجی سرمایه میخواد . حاجی هم میگه نه . همون بیا پیش خودمو این بچه بازیها رو بزار کنار . 

  

مادر بزرگ هم به حاجی میگفت حالا اشکالی نداره که ٬ بذار یه مدت واسه خودش زندگی کنه .  

 

حاجی عصبانی شد و گفت مگه تا الان واسه کی زندگی میکرده . مگه من واسش کم گذاشتم  

 

که  این حرفو میزنی . ماشین خواسته ٬ براش خریدم . گوشی خواسته گفتم باشه . خونه  

 

خواسته  گفتم باشه . گفت درس بخونم ٬ گفتم باشه . هر ماه پول تو جیبی هم که داره میگیره ٬  

بعد تو میگی بره واسه خودش زندگی کنه و بحث همینجا با سکوت همه قطع شد . عمو بلند  

 

شد  رفت تو اتاقش و واسه شامم نیومد .  

 

کلا حاجی دیکتاتوره . 

 

بگذریم . بعد از شام منو اعلا رفتیم تو اتاق بزرگه بالا خوابیدیم .  اتاق اعلا بود قبلا . اعلا رو کاناپه  

 

خوابید و من رو تخت خودش . صبح گردن درد گرفته بود . مادر بزرگ گفت چرا تو اتاق پیمان  

 

نخوابیدی که اعلا گفت رفتم ولی درش بسته بود . پیمان قفلش کرده . اون دو تا  اتاقام که خالیه.  

 

به هر حال امروز بر خلاف اسرارهای مادر بزرگ اومدیم خونه . دیگه نمی دونم حاجی و عمو چیکار  

 

کردن ؟   

 

الان داره سر و صدای اعلا میاد که فکر کنم میخواد سوپ دیشبو گرم کنه . منم میرم ببینم چی  

 

میتونم پیدا کنم برای خوردن .

نظرات 6 + ارسال نظر
فلفل جمعه 5 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:04 ب.ظ

سلام آراجان،
کم کم دارم به وبلاگت معتاد می شم! از اینکه اینقدر کم جواب نظرامو می دی لجم می گیره، ولی هی بازم میام پستتاتو می خونم!!

خیلیه ها! همه می دونن من خیلی قهرو و لجبازم. ولی در مورد بلاگ تو فعلا کوتاه اومدم

سلام .

بنده از این نوع اعتیاد استقبال میکنم . ولى نوع دیگه نه

میشه بگى چند خط جوابتو بدم که لجت نگیره .

vo0ro0jak جمعه 5 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:25 ب.ظ http://vo0ro0jak66.blogsky.com

سلام داداشی چطوریاتی؟؟؟آرا یه پیشنهاد بیشرمانه.حالا که موهاتو تراشیدی بذار یکم که نوک زد بغل موهات خط بنداز.خیلی باحال میشهوای که تو اگه داداشم بودی چنان قرطیت میکردم که حاجی سهله ۱۰تا مثل حاجی هم هیچی نمیتونستن بگن.
کلا به پیمانم کم محلی کن٬از همین حرصش میگیره.معلومه از این آدمایی که فقط می خواد خودشو نشون بده با مسخره کردن دیگران.
راستی مهرداد خوفه؟؟؟ولی آرا توام برو خرید خیلی لذت بخشه باور کن.وای که اگه تو اهواز بودی٬هروز دستتو می گرفتم می بردمت خریدشانس آوردی اینجا نیستی.
آرا نمیای تو یاهو یا فیس بوک؟؟؟تو فیس بوک که شک نکن تمام وقتتو می گذرونی.

سلام .

بد نیستم .

فکر کنم منظورت عمو پیروزه دیگه ؟ چون عمو پیمان که کارى بهم نداره .

بیخیال دختر . این کارو یکى میکنه که دو تا دختر ببیننش ، من این کارو بکنم و فقط تو آینه خودمو نگاه کنم . بعدشم فکر نکنم بهم بیاد .

من زیاد پاى کامپیوتر بشینم چشمام و سرم درد میگیره .

میثم جمعه 5 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:39 ب.ظ http://blue23blue.blogfa.com

سلام امشب ساعت ۹:۳۰ بازی هست امیدوارم لذت ببری

امیدوارم .

مرسى .

آقاپسر جمعه 5 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:03 ب.ظ http://www.aghapesar.ir

سلام

خوشحالم که بیشتر مینویسی داداشی ، اگه کامنت نمیدم فک نکن نمیام ... اکثرا روزی چند بار سر میزنم و میخونم ...

مراقب داداشم باش
فعلا ...

سلام .

مرسى داداش

فلفل جمعه 5 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ب.ظ

سلام آرا،
برای اولین بار وقتی جوابو نظرمو که برام نوشتی خوندم، احساس کردم یه کم تحویلم گرفتی
حداقل تعداد خطهات مساوی با تعداد خطهای نظر خودم باشه اوکی هست

ممنون که ازم پرسیدی

از همین الان شروع میکنم .

حتما سعی میکنم که تعداد خطهام با تعداد خطهات برابر باشه.

حالا خوب شد .

من همیشه تحویلت میگیرم . ولی خوب چیزی برای گفتن ندارم . باور

کن همیشه خوشحال میشم وقتی میای تو وبلاگم و نظر میدی .

گندم شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:29 ق.ظ http://daily-of-me.blogsky.com

سلام ارا جانفکر نمیکردم اپ کرده باشی!
خوشحال شدم..
منظور از فضای سبز سر تو بود؟!
خوبه که داری تمرین میکنی جواب دیگرانو البته کاملا مودبانه بدی!شاید خنده حاجی هم از سر این بوده که تو بلاخره بیتفاوت نگذشتی و ی چیزی گفتی؟ خودت اینجوری فکر نمیکنی؟!
البته چون بزرگتره اگه چیزی نگی بهتره!
ی چیزه دیگه٬ سعی کن با اعلا مهربون تر باشی٬ میدونم سخته ولی کار نشد نداره٬ میدونی فقط به خودت نگاه نکن اونم مثه تو شرایط خوبی نداره٬ پس سعی کن باهاش مدارا کنی٬ حتما میخوای بگی اون منو تو این شرایط گذاشته؟ میدونم ولی کاریه که شده٬ اونم به اندازه کافی تو شرایط بد هست!
اینطور فکر نمیکنی؟!

سلام گندم عزیز .

خوشحال شدم که اومدی .

در مورد اعلا واقعا نمی دونم باید چیکار کنم . دلم باهاش صاف نمیشه .

نمی دونم ٬ واقعا نمی دونم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد