امشب بازم حالم بده . اعصابم خورده . دارم قاطی میکنم .
اعلا هنوز برنگشته خونه . احساس میکنم منم که با همه مشکل دارم . واقعا شاید من مشکل دارم . دیگه دارم خسته میشم .
امروز اصلا حوصله نداشتم کامپیوترمو روشن کنم . همش داشتم به حرفهای اعلا فکر میکردم .
خونه حاجی هم نرفتم . گلدونشم نشکوندم . رفتم تو آیینه خودمو نگاه کردم . از قیافه خودم داره بدم میاد .
پس خدا کجاست ؟ خدایی که همه میگن هست . میدونم که هست . ولی اون از من بدش میاد یا اینکه فراموشم کرده . همه میگن تو ماه رمضان خدا به بنده هاش بیشتر توجه میکنه ولی چرا به من توجه نمیکنه ؟
لعنت به این زندگی . از این زندگی که دارم خسته شدم . از همه خسته شدم . از مادری که نیست . از پدری که احساس میکنم به خاطر بودنم خجالت میکشه . از پدر بزرگی که فکر میکنه من باعث بی آبروییشم . از خانواده مادر که بهم ترحم میکنن . بسه دیگه . از عمویی که وقتی بهم میرسه فکر میکنه میتونه سر به سرم بزاره .
میخوام بخوابم .
سلام
خیلی پر حرفی کردم نه؟؟!
منم همیشه این سوال و از خودم میپرسم که خدا کجاست؟خیلی وقتا شده حس کردم که منو نمیبینه و دوسم نداره!گفتم این چه زندگیه که واسم درست کردی؟ داد زدم٬گریه کردم!!!ولی وقتی زمانی که خودمون تصمیم میگیرم ی کاری رو انجام بدیم یا زمانی که به اخر خط رسیدیم و به قول معروف به مو رسیدم٬میبینیم که کمکمون میکنه! اون تمام بنده هایی که افریده دوس داره...ببین اگه اعلا پریشونه شاید داره تاوان اشتباهاتشو پس میده!شما سعی کن خودتو درگیر اونا نکنی به خودتو ایندت فکر کن اینده ای که باید خودت بسازیش٬پس سعی کن خوب بسازیش.ی چیزه دیگه اگه کسی چیزی میگه یا شوخی باهات میکنه به دل نگیر این به خاطر اینه که هر کس به روش خودش میخواد با تو ارتباط بر قرار کنه٬چون ادم کم حرفی هستی دیگران مجبورن از هر روشی برای ارتباط با تو استفاده کنن!
اگه پیشم بیای خوشحال میشم٬میشم این شکلی
مرسى که بهم سر میزنى .
واقعا نمیدونم ، شاید من دارم اشتباه میکنم .
به هر حال مرسى از اومدنت .
راستى اومدم و نظر دادم . ولى حواسم نبود ، بى نام و نشون شد .
منم خستم آرا.حالم داره بهم می خوره از این زندگیم.
سلام ٬خوبی؟
میدونی چیه داداشی٬زندگی ها اینقده سخت شده که کسی نمیتونه برای زندگیه دیگری تصمیم بگیره٬ شما خودت باید زندگی کنی!خودت باید دنبال شاد کردن دل خودت باشی !برای بهتر زندگی کردن بجنگی!
وقتی خودت بخوای و از خدا کمک بگیری اونوقت میبینی ادمهای جدیدی وارد زندگیت میشن که درمورد این هدفت بهت کمک میکنن!منم یکی بودم مثه تو خیلی ناامید!ولی ی جا دیدم تا کی؟من که معلوم نیست تا چن سال زندم!اخرگفتم گندم میخوای همینجور بشینی تا اخر عمرت غصه بخوری؟!همه پی زندگیه خودشونن! وقتی خودت نمیخوای دیگران که نمیتونن برات کاری کنن! برا همین شروع کردم با خدا صحبت کردن٬دردو دل کردن! میدونی خودش بعد ی مدت راه میذاره جلو پات! معجزه نشد ولی خوب خیلی تاثیرات تو زندگیم داشته که نمیتونم منکرش بشم! الان ها هم بعضی وقتا خیلی ناامید میشم ها ولی خوب خصلت ادم ها همینه دیگه! تاامیدی میاد سراغمون و سر گردون میشیم ولی بازم بعد ی مدت میبینیم اونی که میتونه مشکلمونو حل کنه خودشه!این همه پر حرفی کردمو سرتو درد اوردم که بگم آرا جان خودت سعی کن زندگی کنی٬خوب زندگی کن!نابود شدن یا خوشبخت شدن تو٬ توی زندگی تاثیری رو هیچکس نمیزاره غیره خودت!بازتاب نگرش و عملکردت مستقیم میخوره تو صورت خودت!سنی نداری پس از خدا برای بهتر زندگی کردن کمک بخواه...دنبال درس وتفریح باش!البته از نوع سالمشا!!!هرچی پی غم باشی٬شادی بیشتر باهات قهر میکنه!
مرسی از صحبتات
واااااااااااااااااااااااای اون شما بودی امده بودی!؟



من فکر کردم یکی دیگس!
بسی خوشحالمان کردی
بازم بیا خوشحال میشم ٬هر گونه پیشنهاد انتقاد فحش لگد از جانب شما پزیراییم!
حتما بازم میام
راستی ی چی دیگه!
تو رو خدا موهاتو نکن این دیگه اخریشه!قول میدم اینو گفتم دیگه برم!
میگم نمیخوای از آرزوهاتو اتفاقات خوب یا هر اتفاق دیگه که برات میوفته اینجا بنویسی؟!
کتاب میخونی!؟درس چی؟
حتما اگه آرزویی پیش اومد میگم . فعلاکه چیزی نیست .
کتاب میخونم . درس خوندم ولی دوران مدرسه سختی بود . تلاشی برای دانشگاه نمیکنم . حوصلشو ندارم .
یه شعری هست یه زمانی یکی واسم خوند ... اونوقت شاید مسخره اش کردم ولی خیلی وقت بعدش دیدم شاید درست میگفت ...

زندگی زیباست ای زیباپسند / زیبه اندیشان به زیبایی رسند
آنقدر زیباست این بی بازگشت / که از برایش می توان ازجان گذشت ...
فکر میکنم شعر مولوی باشه ... ولی دقیق مطمئن نیستم ...
آراجان زشتی و قشنگی زندگی رو ما خودمون واسه خودمون میسازیم ... میشه از زشت ترین و بدترین چیزهام لذت برد ...
همیشه بدون بدتری هم وجود داره ...
مراقب خودت باش ...
راستی اینجانب اگه رسما درخواست بدم داداشم بشی میشی أیا ؟
خوب باشی ...
حتما قبول میکنم . مرسی
به نام خدا
من هم درد کشیدم
کارم به جایی رسیده بود که وقتی ازم درس می پرسیدن
گچ دست می گرفتمو پای تخته می نوشتم
یه بار معلممون جلوی بچه ها ادای زبون اشاره رو در اورد ولی من نه کر بودم نه لال فقط تنها بودم
منظورم این نبود که کسی رو تحمل کن(عاشق شو)
شاید منظره زیبایی باشه پشت این پرده
اگه خواستی برات می گم
ممنونم
سلام .
من تو این شرایط بودم و درک میکنم .
خوشحال میشم برام بگى .
به نام خدا
یه دونه۱ و بی نهایت صفر جلوش(Drشریعتی)
نکنه یه وقت تمام زندگیمون بشه بازی با اون بی نهایت صفر
و دائم در حال نوشیدن جام فانی باشیم
وقتی از جام باقی بنوشیم دیگه میلی به جام فانی نداریم
از کجا آمده ایم
به کجا می رویم
این مهمه
می خوای بازم بگم؟
دوست ندارم تشنت نباشه و من به زور بهت آب بدم
ممنونم
ببین من میدونم از کجا اومدم . من خدا رو قبول دارم ٬ نمی گم نیست .
ولی نمی دونم دارم کجا میرم .
میگم خدا فراموشم کرده . شاید اصلا خودشم فکر میکنه که نباید
منو خلق میکرد .
میگم اگه مهربونه پس کو لطفش . چرا من اصلا به وجود اومدم . منی
که نمیخوام باشم .
خوشحال میشم بازم بگی . مرسی
به نام خدا
مطلب امروزت می گه داری شعله ور می شی تو این تاریکی
قبول داری همین طعم هلو یه معجزست
اما چون بهش عادت کردیم برامون شگفت آور نیست
مثل خیلی از لطف هایی که خدا بهمون میکنه ولی چون عادت داریم نمی بینیم
فقط به نداشته هامون فکر می کنیم
اما نداشته های تو رو یکی داره ولی چون عادت کرده بهشون رضایت نداره و چیزهایی که تو داری رو می خواد
ممنونم
سلام
خوشحال میشم که میای .
درسته . من همیشه به محبتی که نداشتم فکر میکنم . به مادری که نبوده . به آشناهایی که تحقیرم میکنن . و آشناهایه دیگه که بهم ترحم میکنن .
من چی دارم که کسی بخواد داشته باشه ؟ یه کامپیوتر و یه اتاق ؟
به نام خدا
منم با عشق می نویسم با عشق
بیمارستان رفتی؟
می دونستی حاضرن تموم زندگیشونو بدن و یک ساعت مثل من و تو درد جسمی نداشته باشن؟
بیماری های لاعلاج و...........
اما من و تو به خاطر عادت اصلا نمی بینیمش
یه سر به خانه معمولین و بیمارستانا بزن
می بینیم که چه قدر آدم آرزوی داشتن سلامتی ما رو دارن
این نعمتو کم نشماریم
ولی بازم کسانی مثل سهراب هستن که تو بیمارستان
و با درد لاعلاج سرطان از زیبایی گل اطلسی بیمارستان می گن..................
یه نفر داشته به خدا می گفته که چرا به من کفش ندادی
یکی از بغلش رد می شه که پا نداشته و اون...........
خدارو شکر
بازم نعمت داری اگه باز احساس می کنی نمی بینیشون
برات می گم
من و تو معنی نعمت مهر مادر رو می فهمیم چون........
اونی که مادرش تمام مهرشو خرجش کرده همدمو همراهش بوده این نعمتو مثل من و تو می فهمه؟عادت کرده عادت
ممنونم
بیمارستان بودم ، به عنوان بیمار .
من حرفم اینه که چرا یکى داره و یکى نداره . مثلا اونى که پا نداره ، واسه کدوم گناهش داره عذاب میبینه . اونم حق داره که پا داشته باشه نه ؟ اونى که مادرزاد کوره مگه حق دیدن نداره ؟
خوب اینا میشه لطف خدا ؟!
به نام خدا
برات میگم چون یه روز همین سوالو داشتمو اینجوری به جوابش رسیدم که
میل به کمال در همه هست؟
آیا کمال در این دنیا و جسم زوال پذیره؟
ما هرکدوم یه لباس خاکی(جسم.دنیای اطرافمون) داریم که یه سری ویژگی داره که آیا نمی شه با پوشیدن
لباس های خاکی مختلف به کمال رسید؟
مثل اینکه مثلا لباس خاکی که به من دادن نه چشم دارم تازه تو قبیله آدم خورا هم به دنیا اومدم
به این آدم پرهای بزرگی دادن که با کوچکترین حرکتی
به سمت کمال.تو اون شرایط سخت اوج می گیره
اما اونی که بهترین شرایطو داره بالش کوچیکه و خیلی باید بال بزنه(چون راحت تر میتونه بال بزنه) تا اندازه اون بال بزرگه اوج بگیره به سمت نور
این انصاف نیست؟
عدالت هم یعنی از هر کس به اندازه امکاناتی که بهش دادن می خوان
تاره اگه نعمت بین همه یکسان بود دیگه کسی معنی نعمتو نمی فهمید چون یکی نداره ما میفهمیم داریم
اگه قانع نشدی بگو ادامه بدم
ممنونم
سلام
ولی اینو قبول داری که اونی که نمیبینه و تو جزیره آدم خورا زندگی میکنه هیجوقت نمیفهمه که کمالی هم وجود داره .
واقعا نمی دونم . دوست دارم ادامه بدی . حرفات فرق میکنه . دوست دارم بشنوم .
مرسی
به نام خدا
سلام
ما همگی در مسیر کمالیم
در این دنیا نمیشه کامل به کمال رسید
پس طبیعتا بعد از مرگ هم در حال طی کردن مسیریم تا به کمال برسیم
چشم دل مهمه نه چشم سر
می گیم اون آدم چشم نداره اما به نظر تو مطلقا احساس و فهم ومیل به کمال هم نداره؟
شاید طی کردن مسیر برای اون مثلا این باشه که به این برسه که خوردن گوشت آدم خوب نیست
و ادامه راه رو خارج از این عالم واهی و فانی طی کنه.
اینجا مسافر خونست.مقصد که نیست همسفر
بر دلت نشست یا بازم در این مورد بگم؟
ممنونم
سلام
واقعا نمی دونم . ولی هنوز ازش دلگیرم . من خیلی ازش کمک خواستم ولی حتی بهم نگاه هم نکرد .
دوست دارم بازم بگی .
یه خواهش : میشه اسمتو بنویسی . اگه دوست نداشتی ننویس .
به نام خدا
همه آدما به طور مشترک میل به زیبایی دارن
وقتی موسیقی زیبا می شنون
یه ساز مثل ستار دست بگیر
کوکشو بهم بریز
پیچشو بچرخونو سیماشو سفت و شل کن
بعد بدون اینکه از روی نت بخونیی بدون قاعده بزن روش
خیلی گوش خراش
دل مثل سازه
اول باید کوکش کرد
بعد از روی نت هایی که با نظم خاصی کنار هم چینده
شدن زد
تا نه تنها خودت بلکه تمام کائنات از صداش لذت ببرن
قبول داری در لوح وجود همه ما نوشته شده
همه می دونیم کار نیک(باقی)وکار ناشایست(فانی)
چیه
اون چیزایی که آینه دلامونو سیاه کرده پاک کنیم تا
درش نظر بندازیمو او را ببینیم
تو جنگ جوونای هم سن و سال من و تو هم بودن
ولی تو همون محیط سخت و خشن جنگ یه تابلوهای
زیبایی رو از رفتارشون خلق کردن که سایر دل ها رو هم
تکون میده(اگه بخوای در این مورد برات می گم)
تنفر لکه سیاهی که دلو سیاه می کنه
اگه بخوای یه راه دارم برا راحت پاک کردنش
مسافرم
مسافر خطابم کن
ممنونم
سلام . دوست دارم راهشو بدونم .
به نام خدا
سلام
فعلا نظرتو در مورد نوشته زیر بگو تا......................
ِDrدایر تاکنون هزاران نفر از انسانهای شکست خورده را به بالاترین درجهی آرامش، کامیابی و ثروت رسانده است. دگرگونی روحی او داستان شیرینی دارد که در کتاب "باور کنید تا ببینید"، به بیان آن پرداخته است.
دکتر دایر می گوید که در زندگی خود هر کاری را که می خواسته، کرده و پس از این هم خواهد کرد. وی بر همهی ناتوانیهای منش خویش چیره شده است، آنچنان که میتواند خستگی، سرماخوردگی و حتی دردهای خود را نیز با نیروی اراده از بین ببرد.
وی می گوید، سالها از ستم و بی مسؤولیتی پدرش به خانواده، سرشار از خشم و نفرت بوده است؛ تا اینکه یک روز از پشت میز اتاقش در دانشگاه بر آن می شود تا بدنبال پدر مست و لاابالی خود بگردد و به کینخواهی از او بپردازد. جستجوی یک مست دائم الخمر [ =میخواره ] در سراسر آمریکا کار بسیار سختی به نظر می رسد، ولی او از هر امکانی بهره میگیرد تا اینکه در مییابد پدرش چند هفته پیش در شهری دورافتاده بر اثر ناراحتی کبد ناشی از نوشیدن الکل درگذشته است. سرانجام، با هزاران پرس و جو، گور پدر را مییابد. در حالی که سرشار از نفرت و کینخواهی بوده، بالای گور می ایستد. مدتی به گور نگاه می کند... پس از چند دقیقه که به آن خاک می نگرد، ناگهان عاطفهای پنهان از پشت سالها نفرت، زبانه کشیده و به گریه میافتد. او در آن سیل اشک، پدرش را با وجود همهی زخمهای روحیاش می بخشد. او می گوید:
"پدرم را بخشیدم و با این بخشش شگفت آور و آنی، احساس کردم همهی سدهای روحی که شکوفایی احساس خوشبختیام را از من گرفته بودند، در برابر نیروی عاطفی این بخشش نابود شدند، دود شدند و گویی در زندگیام، بامداد از راه رسیده باشد. پس از آن، به نیروی بخشش پی بردم و فهمیدم انسانی که میبخشد، خود، امکان پیشرفت بیشتر به سوی آرزوهایش را مییابد. میبخشی و خودت آزاد میشوی. این آزادی، بسیار نزدیک به ماست. اگر زرنگ باشیم و خوب ببینیم."
از آن زمان تا به امروز، وی کمر خدمت به مردم بسته و در بیشتر نوارها و کتابهای علمی و عرفانی، بسیاری از خوانندگانش را در سراسر دنیا شیفتهی خود کرده است.
ممنونم
سلام مسافر عزیز
اینو قبول دارم . چون همین امروز یهو احساس کردم که دیگه از اعلا بدم نمیاد ، ولى هنوز نبخشیدمش .
مرسى که میاى
به نام خدا
جان من.تبریک می گم
کفش های اعلا رو پوشیدی تا دیگه از راه رفتنش دلخور نباشی
اگر تو جای اون بودی
اون از بچگی با روحیه ی خاص خودش و رفتارهایی که در دوران بچگی باهاش شده
دست خودش نیست اگر هم بخواد نمی تونه در مقابل پدرش چیزی بگه
کسی هم نیست که کمکش کنه تا ...
درکش می کنی؟
راه رفتن بدش به خاطر تاولیه که پوشیدن اون کفش ها درش ایجاد کرده
ما خطا نمی کنیم؟
بخشیدن به تو نزدیک تره
ممنونم
سلام مسافر عزیز .
نگران شدم که دیگه نمیای . خوشحالم کردی .
مرسی
نمی دونم . باید درکش کنم ؟
بخشیدن سخته . واقغا سخته .