سلام
راستش دیروز می خواستم مهرداد رو بهتون معرفی کنم ولی به خاطر حال بدم نتونستم . واقعا
شب بدی رو گذروندم . مهرداد دیروز اومده بود پیشم . بعد از رفتنش اوایل شب بود که حالم
خیلی بد شد . مقصر هم مهرداد بود .
فکر کنم غذایی که با خودش آورده بود مشکل داشت . ببخشید میگم ولی دوبار بالا آوردم .
مادری هم که بالای سرم نبود ٬ اعلا هم که مثل همیشه دیر اومد خونه . تا ساعت ۱۲ که من
بیدار بودم نیومد ٬ کی اومد ؟ نمی دونم .
خوب بگذریم صبح که بیدار شدم حالم بهتر بود .اعلا هم که نبود .
مهرداد
مهرداد از من ۲ سال بزرگتره و تنها کسیه که غیر از فامیل باهاش رو در رو ارتباط دارم . هر موقع
که با همیم مهرداد گوینده ست و من شنونده . ( زیاد حرف میزنه )
پدر و مادر مهرداد خارج از کشور زندگی می کنن و من واقعا نمی دونم که مهرداد چرا ایران
مونده . مهرداد ظاهرا خوشحاله اما دل پری داره و مثل خودم تنهاست .
رفتارهای نادرست زیادی داره ولی رفتارش با من خیلی خوبه . از افتخاراتش تعداد زیاد دوست
دختراشه ( واقعا الافه )
مثل من از پدر و مادرش متنفره و خیلی بهشون بد و بیراه می گه .
من و مهرداد تو یه مرکز مشاوره با هم آشنا شدیم . اون روز به اصرار اعلا رفتیم پیش یه
روانشناس جدید . کنار میز منشی نشسته بودیم و مهرداد کنار درب ورودی رو یه صندلی تک
نشسته بود و با منگنه ای که تو دستش بود ٬ برگ های پهن گلی که کنارش بود رو مگنه می
کرد . منشی هم اینقدر غرق صحبت با تلفن بود که اصلا متوجه مهرداد نبود . منم داشتم
نگاهش می کردم .
تو همون لحظات بود که صدای گوشی اعلا در اومد و اعلا رفت بیرون . وقتی اومد بهم گفت آرا
برام کاری پیش اومده و باید برم . کارت که تموم شد با آژانس بر گرد خونه . منم با سر تایید
کردم و اعلا رفت .
سرمو انداختم پایین و داشتم به ارزش واقعی خودم پیش اعلا فکر می کردم که مهرداد اومد
کنارم نشست .
سلا م کرد و گفت خوبی ؟ با تکون دادن سر گفتم آره . بعد پرسید وقت ملاقات با دکتر داری و
من بازم باسرم گفتم آره . برگشت بهم گفت لالی ؟ گفتم نه .
بی مقدمه شروع کرد به تعریف زندگیش و من حس کردم که چقدر مثل خودم تنهاست . منم
خلاصه زندگیم رو تو کمتر از ۵ دقیقه واسش گفتم .
مهرداد زود تر از من رفت پیش دکتر و بعدش من . تو مدتی که دکتر داشت اراجیف تحویلم میداد
من به مهرداد فکر می کردم و شباهتش به زندگی خودم . وقتی از اتاق دکتر اومدم بیرون دیدم
مهرداد منتظرمه و گفت اگه بابات نمیاد دنبالت من میتونم برسونمت و منم قبول کردم . تو راه
بازم صحبت کرد و من فقط به حرفاش در مورد زندگی و پدر و مادرش و سیاست و مشروب و
فیلم و ... گوش میدادم .
منتظر نامه هات هستم.
بی صبرانه منتظر ایمیلت هستم . فکر کنم حرفهای زیادی رو داریم به هم بزنیم
مرسی . و حتما بهتون نامه میدم .
آرا...
می تونم گاهی مهمون ناخونده باشم؟؟؟؟البته اگه اجازه بدی لینکت کنم.
خوشحال میشم که به من سر بزنی . مرسی
سلام آرا من میثم هستم قبلا با سینا تو پاتوق بودم ولی خیلی در حق من نامردی کرد ازش جدا شدم این آدرس جدید منه دوست داشتی بهم سر بزن
سلام
آره دیدم . خیلی ناراحت شدم
حتما بهت سر می زنم
سلام.
وبلاگت رو از یه وروجک گرفتم.خوشم اومد بازم میام پیشت
مرسی به خاطر اومدنت .
از وروجک هم ممنون که بهم لطف داره . مرسی
ارا جونم.مرسی از این همه لطفت.من منظورم زمانی بود که احساس کردی به یه گوش نیاز داری.همین.یه دوست که هیچ آسیبی نمیزنه بهت و همه ی حرفایی که بهش میزنی همونجا دفن میشه.
خواهش می کنم . تو خیلی خوبی . مرسی
می دونم که تو قصد کمک داری .
به هر حال من منظور تو رو درک کردم . واقعا ممنون .
سلام آرا ممنون که سر زدی به نظر من فوتبال دیدن و طرفداری یه تیم بودن سرگرمی خوبی هست به نظر من تو هم طرفدار یه تیم باش با طرفدارهای تیم مقابل کل کل کن
خواهش مى کنم .
حتما به پیشنهادت فکر مى کنم .